تاکنون با گذشت چهار قسمت از سریال، چیزهای زیادی در این اثر اقتباسی دیدهایم، و نکته این چهار اپیزود آن بوده است که خیلی بیشتر از آنچه تا به حال در مورد دنیای آخرالزمانی «The Last of Us» میدانستیم به ما اطلاعات داده؛ و شاید دیدن داستان بیل و فرانک در اپیزود سوم نقطه اوج آشکار آن بود. اما قسمت چهارم با عنوان «please hold to my hand» یا «لطفا دستم رو بگیر» سرانجام چیزی را که مخاطبان بیشتر از همه انتظار دیدن آن را داشتند به طرفداران میدهد. این یعنی اپیزود چهارم روی دنیای اطراف جول و الی تمرکز میکند و در نهایت قصه را به این دو شخصیت میرساند. و با این کار، بالاخره سریال شروع به جلو رفتن میکند. در ادامه با نقد و بررسی قسمت چهارم سریال The Last of Us همراه آوانو باشید.
داستان این اپیزود از سریال روی این موج سوار است که جول و الی به دل جاده زدهاند و برای رسیدن به مقصد یک سفر جادهای کوتاه را پیش گرفتهاند. در حالی که آنها برای ماشین خود سوخت جمع میکنند و در جنگلهای انبوه پنهان میشوند و چرت میزنند، الی آن جوکهای همیشه آشنا (اگرچه نه همیشه خندهدار) را به جول میگوید؛ و این صحنهها طرفداران «The Last of Us» را به یاد نکاتی میاندازد که چرا از اساس عاشق آن بازی و این شخصیتها شدهاند. گفتگوهای آنها در واقع سوخت عشق سوزانی بود که طرفداران نسبت به این سریال دارند. چگونگی بحث این دو در مورد مسائل مختلف، زیر سوال بردن همه کارهای جول توسط الی و مدل پاسخگویی جول به این چالشها و پرسشها هسته شیرین و مرکزی این اپیزود است.
به طور کلی، در اپیزود چهارم چند صحنه از دل داستان به شکل بسیار وفادار از اتفاقات بازی به ما نشان داده میشود و سپس با یک شخصیت اصلی به نام کتلین آشنا میشویم. او یک گروه نظامی را اداره میکند که به طور فعال با FEDRA یا گروهی که معمولاً به عنوان نظامی شناخته میشود، میجنگد. در حالی که کتلین نسبت به تمام چیزهایی که از دست داده انتقام میگیرد و به دنبال یک فردی به نام «هِنری» میگردد، جول و الی خود را در حال اشتراک گذاری جوکها میبینند و در میان این درگیری پر تنش کمی احساس آرامش میکنند. اما برخلاف قسمت سوم، این اپیزود ما را با یک اوج شوکهکننده بسیار جذاب رها میکند، جایی که ما یک بار دیگر با دو شخصیت مهم بازی آشنا میشویم.
بنابراین، نکته شاخص این اپیزود بدون شک دو شخصیت اصلی سریال هستند. در واقع جول و الی در اوج بازی خود، و در یک هسته احساسی درگیرکننده قرار گرفتهاند که هر دو آنها را به سمت یک موج مثبت از یک رابطه پدر و دختری سوق میدهد. در حالی که ما تعداد زیادی شخصیت را در این قسمت از The Last of Us دیدیم، اما نکات برجسته جول و الی بازی پدرو پاسکال و بلا رمزی بودند. ما به عنوان مخاطب با تماشای این دو شخصیت که با هم صحبت میکنند، غذا میخورند و با هم سفر میکنند، متوجه میشویم که این بازیگران چقدر بدون زحمت این دو شخصیت را بازی یا بهتر است بگوییم زندگی میکنند.
بلا رمزی مثل همیشه در چارچوب شخصیت الی راحت است. او در این سفر رویش به روی تنها شریک زندگی خود در این ماجرا، باز میشود. و پدرو پاسکال مردی را به ما نشان میدهد که تمام تلاشش را میکند تا دیوارهایی را که ساخته است حفظ کند، چرا که میداند در زیر این انسانیت رابطهای است که اگر آن را بسازند، شاید بار دیگر فرو بریزد. اما در طول این اپیزود شوخی به شوخی و لبخند به لبخند آن دیوار در نهایت فرو میریزد و هر بار که فرو میریزد ما به عنوان مخاطب میتوانیم آن حس را روی صورتش ببینیم. در مجموع شاید این اپیزود از منظر قصهگویی استعاری به اندازه قسمت قبل قوی نبود، اما به طرفداران چیزی که منتظرش بودند را داد. و به نظر می رسد که از این نقطه به بعد شاهد حرکت داستان کمی سریعتر از هر قسمت قبلی خواهیم بود.
سازندگان این سریال در هفته گذشته داستانی احساسی ارائه کردند که بر رابطه بیل و فرانک متمرکز بود و به جول کمک کرد تا بفهمد که برای تحمل و زنده ماندن در جهان، باید کسی را داشته باشد که از او مراقبت و محافظت کند. اکنون در 45 دقیقه، این قسمت به عمق معنای اپیزود قبلی میپردازد، و رابطه بین الی و جول را جلا میدهد. این روند در قصهگویی همچنان سرگرمکننده است و کیفیت بالایی که The Last of Us با آن شناخته شده است را حفظ میکند. با این تفاسیر باید به صراحت بگویم، در این قسمت اتفاق خاصی نمیافتد، اما این یک زمینهسازی برای آینده است، که چیز خوبی است.
از نظر من اپیزود «لطفا دستم رو بگیر» به نظر چیزی شبیه به یک اپیزود انتقالی است، اپیزودی که تا حد زیادی به تنظیم عناصر و معرفی شخصیتهایی اختصاص دارد که در قسمت بعدی نتیجه خواهند داد. در این اپیزود زمینههای زیادی فراهم شده؛ منظور نمایش یک جامعه بی قانون است که به دست یک شبه نظامی محلی افتاده. در این اپیزود کتلین (ملانی لینسکی) معرفی میشود، انگیزههای او به وضوح مشخص میشود و این مصداق بارز چیدن پایه یک ساختمان داستانی است.
همچنین در حرفهای جول و الی پیشینه قابل توجهی توضیح داده میشود، جول (پدرو پاسکال) کمی بیشتر از گذشته خود را برای الی (بلا رمزی) فاش میکند، در حالی که جاهای خالی روایت را در مورد آنچه تامی (گابریل لونا) در وایومینگ انجام میدهد و چرا جول اینقدر درباره ی او نگران است پر میکند. مانند دو قسمت اول، این حس وجود دارد که نویسنده کریگ مازن در حال شفافسازی همه این موارد از قبل است تا The Last of Us بتواند در نیمه دوم فصل ریتم بهتری داشته باشد.
فراموش نکنید سریال The Last of Us اثری درباره پایان دنیا نیست. این حتی یک داستان خاص در مورد نجات جهان نیست. بلکه این اثر سریالی درباره جول و الی است. این اپیزود همین نکته را بزرگ میکند و من مخاطب نیز از دیدن چنین محتوایی لذت خواهم برد. البته The Last of Us آشکارا یک تریلر بقا است که توسط زامبیهای آلوده به قارچ پر شده است. با این حال، این اثر کماکان یک وسترن است. این وسترن بودن در چنین اپیزودی از هر جهت واضح است، از موسیقی گیتار گوستاوو سانتائولایا گرفته تا شیفتگی سریال به نمایش بیابانهای بزرگ آمریکا.
همچنین این نشانهگذاری وسترنی در تفنگ قدیمی و قابل اعتماد جول نیز مشهود است، که به نظر بیشتر شبیه ابزار یک مرزنشین است تا سلاح تهاجمی مورد علاقه سربازان. حتی این وسترن بودن در نمایش مزارع بوفالوها در کنار بزرگراه نیز وجود دارد. و همچنین در این واقعیت منعکس شده است. که جول و الی به معنای واقعی کلمه به سمت غرب به ظاهر وحشی، از بوستون تا وایومینگ، پیش میروند. این فضای وسترن به قدری بر وزن فرمی این اپیزود سنگینی میکند که گویی میخواهد تأیید کند که جول یکی از آخرین گاوچرانها است. البته، ژانر پسا آخرالزمانی همیشه به سمت شمایل نگاری وسترن کشیده شده است، به ویژه در آثار مدرنی مانند The Walking Dead و Westworld که هر دوی در دل یک ترکیب ژانر به سمت وسترن میل میکنند.
در این مسیر یکی از دغدغههای اصلی ژانر وسترن همیشه مردانگی بوده است؛ یعنی مرد بودن با صفت قهرمان. این همان چیزی است که در خیل عظیم آثار وسترن کلاسیک دیده میشود. و اکنون سریال The Last of Us به شدت درگیر این جنبه از وسترن است، به خصوص که مربوط به جول و شخصیتهایی است که در مقابل او یا در کنارش قرار میگیرند. اما این مردانگی پیش از هر چیز دیگری به واژه محافظت گره خورده است. و اپیزود چهارم دقیق همین نکته را نشانه رفته است. فراموش نکنید کارگردانی جرمی وب در این امر نقش بسیار چشمگیری دارد.
در پایان میتوان گفت اپیزود «Please Hold My Hand» بسیار خوب تنظیم شده است.، به گونهای که در حال حاضر غنیتر و جالبتر از قسمتهای اول سریال است. اینجاست که میگویم سازندگان The Last of Us با درک محکمتری از موضوعات اصلی خود، راهی پیدا کردهاند که قراردادهای این داستانهای پسا آخرالزمانی را یک بار دیگر جالب و متقاعدکننده جلوه دهند.
نظر شما درباره این قسمت چیست؟ اگر قسمت چهارم سریال The Last of Us را تماشا کرده اید، نظر خود را برای ما بنویسید.
نقد و بررسی قسمت چهارم سریال The Last of Us : « لطفا دستم را بگیر»
مطالب مرتبط:
ادامه رکورد شکنی های سریال The Last of Us
The Last of Us Part 3 در دست ساخت قرار دارد (شایعه)
تریلر قسمت پنجم The Last of Us منتشر شد
ادامه سفر جول و الی در تریلر قسمت چهارم سریال The Last of Us
افزایش بینندگان قسمت سوم سریال The Last of Us