کتاب پاییز پدر سالار یکی از سیاسی ترین رمان های گارسیا ماکز است. طرح و درون مایه اصلی رمان یک تصویر پردازی پر از آب و تاب از دیکتاتوری است و شامل برشی طولانی از زندگی طولانی قهرمان داستان است که بین 107 تا 223 سال طول میکشد . این کتاب در سال 1975 منتشر شده و نام اصلی آن خزان پیشوا میباشد. برخی منتقدین این رمان را یکی از بهترین و منسجم ترین آثار مارکز میدانند.
در واقع پدر سالار در رمان، یک دیکتاتور به تمام معنا است و تجسمی از تمام دیکتاتوری ها و پلیدی های مطلق در جهان است. تنهایی او نیز ریشه در سو استفاده های بسیار از قدرت و ذهن بیمارگونه او دارد.
خلاصه کتاب پاییز پدر سالار
این کتاب دربارهی یک ژنرال پیر است که حدودا پنج هزار بچه نامشروع دارد. او در تنهایی و بیکسی در کاخی فرسوده است که در آن کثافت و فضله و تپاله حیوانات وجود دارد. او همچنان با همان رویه ظلم و زور و ستم و جنایت بر کشوری کوچک فرمانروایی میکند. ژنرال پیر برای سفاکی و جنایات و انحرافهای خاص خود آدمی مبتکر و مبدع نیزهست. در میهمانیها و مراسم کسی حتی جرات نفس کشیدن در حضورش را نیز ندارد. علاوه بر مردم و اطرافیان حتی بستگان درجه اولش نیز از ظلم و جنایت او بینصیب نماندهاند. دیکتاتوری که پدرش معلوم نیست چهکسی است و دیوانهوار عاشق مادرش است و بعد از مرگش او را به طرز مضحک و مسخرهای در بین مردم تا مقام قدیسین بالا میبرد و در مشکلات مادرش را به گونهای صدا میزند که انگار خدا را صدا میزنند.
دیکتاتور در ابتدای حکومتش فردی است محبوب و مقدس و محترم که بیواسطه بین مردمش حضور دارد. کم کم قدرت زیاد و خودکامگی با هم درمیآمیزد و نهایتا قدرت کامل نصیبششده و تماس با واقعیتها به کلی قطعشده و تنهاییاش شروع میشود. خوی و خصلت دیکتاتوری او را وادار به جنایت میکند. و پاییز دیکتاتور زمانی آغاز میشود که علیه او کودتا میشود و او مردم را نیز همراه خود نمیبیند. او بدلهایی نیز دارد که در برخی موارد این بدلها هستند که در برخی جاها حضوردارند.
ساختار رمان
زاویه دید در رمان مدام در حال گردش است و این گردش بین اول شخص مفرد و جمع، دوم شخص و سوم شخص اتفاق میافتد. به همین دلیل است که خوانند گاه داستان را از دید پدر سالار و دستیارانش میخواند و گاه از نگاه زیردستان او. ساختار اصلی رمان اما شکلی دایره ای مانند دارد که از زندگی نسبتا طولانی تا مرگ قهرمان اصلی داستان آغاز میشود.
درون مایه رمان
رمان به خوبیتوانسته جو دیکتاتور زده،جامعه را به خوبی به تصویر بکشد. گارسیا در پاییز پدر سالار، با نوشتن تک گویی های متعددی که سرشار از دروغ های شاخ دار است، چهره ای اساطیری از دید مردم کشور به پدر سالار بخشیدهاست. به گونه ای که از دید مردم، پدر سالار، پیشوایی مهربان ورحیم است که همواره تلاش دارد مانند پدری مهربان و دانا مردمانش را به راه و رسم سیاست بکشاند و آنها را با آن آشنا کند. او میتواند خسوف و کسوف ایجاد کند، از زمین لرزه جلوگیری کند و ساعات روز را تعین کند.
در واقع به همین دلیل است زمانی که مردم از مرگ ناگهانی پدر سالار باخبر میشوند تا مدتی نمیدانند باید چه کار کنند و زندگی خود را چگونه بگذرانند و از آنجایی که تاکنون او را ندیده اند با با گل افشانی ، از جسد او یک اسطوره میسازند.
در بخشی از کتاب پاییز پدرسالار میخوانیم:
آیا آن هواپیما را به یاد مىآورى؟
کدام هواپیما را؟
هواپیمایى که شنیدم در ساعت ۲ بامداد ۲۴ ژانویه ١۹۵۸، بر فراز کاراکاس پرواز مىکرد. فکر مىکنم هر دوى ما در آن اتاق، در «سن برناردینو» بودیم و آن را از ایوان تماشا مىکردیم؛ دو چراغ قرمز که در آسمان تاریک، به صورت متناوب روشن و خاموش مىشدند و در نزدیک شهرى پرواز مىکردند که به دلیل حکومت نظامى، خالى، اما خواب آلود نبود و گذر از لحظهاى به لحظهى دیگر را براى سقوط دیکتاتورى انتظار مىکشید.
هواپیمایى که با آن «پرز خیمهنز» از کشور گریخت.
هواپیمایى که به هشت سال دیکتاتورى در «ونزوئلا» پایان داد. باید در خصوص این لحظهى بخصوص، چیزهایى به خوانندگان بگوییم. این امر مهم است، چون هنگامى بود که شما ایدهى نوشتن داستانی دربارهى دیکتاتورى را در ذهن داشتید.
داستانى که پس از هفده سال و دو نسخهى نیمهکاره، «خزان پیشوا» نام گرفت. بر سکوى هواپیما، دیکتاتور، همسرش، دختران، وزراء و دوستان نزدیکش ایستاده بودند. چهرهی دیکتاتور، از درد عصبى ملتهب، و از دست آجودان مخصوصش خشمگینبود؛ چون با عجلهاى که در فرار داشتند، چمدانى محتوی یازده میلیون دلار را پاى نردبان طنابى هواپیما- که آنها از رویش بالا مىرفتند- جا گذاشته بود.
بخشی از کتاب پاییز پدر سالار
وقتى هواپیما اوج گرفت و به مقصد کاراییب دور شد،مجرى رادیو، برنامهى موسیقى کلاسیک را که سه روز به آن گوش دادهبودیم، قطع و سقوط دیکتاتور را اعلام کرد. چراغ پنجرههاى کاراکاس، یکى بعد از دیگرى، مثل شمعهاى درخت کریسمس روشن شدند.
در میان مه و هواى خنک صبح زود، منظرهى هلهلهاى سرکش پدیدار شد. بوقها به صدا درآمدند. مردم فریاد کشیدند. آژیر کارخانهها با نهایت شدت به صدا درآمد و پرچمها، از ماشینها و کامیونها به اهتزاز درآمدند. قبل از آنکه هوا روشن شود، عدهاى، زندانىهاى سیاسى را بر شانههاشان به خارج از ساختمان امنیت ملى حمل مىکردند. این اولین بارى بود که سقوط یک دیکتاتور را در آمریکاى لاتین مىدیدیم. به عنوان روزنامهنگاران مجلهاى هفتگى، من و گارسیا مارکز از این لحظات حساس نهایت بهره را بردیم. ما از همهى مجراهاى قدرت دیدار کردیم. وزارت دفاع، دژى با اعلامیههایى در راهروهایش که بر آنها نوشته شده بود: «موقع رفتن، هر چیزى را که دیدهاید یا شنیدهاید فراموش کنید».
نویسنده تیم تحریریه آوانو بخش معرفی کتاب
معرفی کتاب پاییز پدر سالار
مطالب مرتبط:
کتاب عاشقانه چی بخوانیم ؟
معرفی کتاب مغازه خودکشی
معرفیکتاب سالتو
معرفی کتاب خون خورده اثر مهدی یزدانی خرم
1 دیدگاه در “معرفی کتاب پاییز پدر سالار”